شوخی های طنز و خنده دار اینستاگرام و فیسبوک
گربه ها یه جوری به آدم نگاه می کنن که انگار همه چیو فهمیدن؛ الان هم می خوان برن به همه بگن!
این سوال سال هاست ذهنم رو مشغول کرده. چرا
آتش نشان ها همون طبقه اول نمی شینن که موقع ماموریت مجبور نشن از او میله
سر بخورن پایین؟
سال اسب هم تموم شد و شاهزاده سوار بر اسبم نیومد. حالا امیدوارم امسال با بز و گوسفندش از پشت کوه بیاد دیگه
یکی از آشناهامون زده تو کار پرورش کرم خاکی. حالا یکی بخواد ازش بخره چی باید بگه؟ سلام آقا کرم داری؟
از خواب پاشدم دیدم کسی خونه نیست. زنگ زدم به مامانم می بینم صدای جیغ و داد و سوت میاد. میگم: کجایین؟
مامانم با خوشحالی: ما اومدیم شهر بازی، تو مگه باهامون نیستی؟
رفتم شیرینی فروشی یارو جعبه شیرینی رو 180
تا گره زده بهش گفتم داداش اگه می خوای خیالت راحت بشه روش بنویس لعنت بر
پدر و مادر اونی که در جعبه رو باز کنه!
نمی دونم چرا ناراحت شد گفت اصلا شیرینی نداریم!
دوست داشتن کسی که دوستت نداره مثل اینه که توی فرودگاه منتظر کشتی باشی!
اونی که داداش نداره مثل کسیه که بدون سلاح به جنگ میره
کم کم داریم به ایام هجوم پشه ها نزدیک می شیم، چقدر هم بزرگ شدن ماشالا تو این چند وقت
امروز تو خیابون دوتا دختر از کنارم رد
میشدن که چشمشون افتاد به تابلو تبلیغات درهای ضد سرقت، بعد خیلی جدی
یکیشون به اون یکی گفت: اینا دیگه چقد بیکارن! این همه وسیله تو خونه هست
کی میاد در بدزده؟ چند ساعته دارم نون و شامپو میخورم تا راحت بشم!
این رستوران ها هر چی با کلاس تر می شن از حجم غذاشون کاسته می شه. یه بار رفتیم یه رستوران، یه نقطه وسط بشقاب بود دورش سس زده بودن
اگه تو مدرسه یه درس برامون می ذاشتن با عنوان آموزش تقلب هیچ وقت تقلب یاد نمی گرفتیم
بچه که بودم بابام منو برد استانبول. بعد که
بزرگ شدم فهمیدم گولم زده منو برده تبریز؛ تو تاکسی هم آهنگ ابراهیم
تاتلیس گذاشته بودن که طبیعی جلوه کنه
یه سری هم هستن که هی می گن ما استعداد چاقی داریم. آخه چاقی هم شد استعداد؟ چرا استعداد ریاضی نداری مثلا؟
هیچی عذاب آورتر از زورکی خندیدن به جوک های تکراری و بی مزه فک و فامیل توی عیددیدنی ها نبود. کاش می شد یه گلوله حرومشون کرد!
من چاق نیستم، فقط استخوان بندی شکمم درشته
بچه ها کسی از خانواده هاشمی خبر نداره؟
همونا که بی خود و بی جهت از کازرون راه افتادن رفتن نیشابور! می خوام
ببینم هنوز هم تو این گرونی راحت این ور اون ور می رن؟
یعنی هیجانی که تو روشن نگه داشتن گوشی وقتی
شارژش یه درصده و می خوای اون رو قبل از خاموش شدن به شارژ بزنی هست، تو
خنثی کردن بمب نیست!
تو فرودگاه دیدم یه پسربچه معصوم داره واکس
می فروشه. دلم سوخت گفتم برم ازش چندتا بخرم. گفتم چنده؟ پسربچه معصوم گفت
700 هزار تومن. گفتم مگه این واکس رو از چی ساختن؟ گفت این خاویاره احمق؛
واکس نیست!
یه نویسنده که اسمشو فراموش کردم تو یکی از
کتاباش که اسم کتابش نه یادمه نه مهمه، یه جمله میگه که عین جمله رو بلد
نیستم ولی مضمونش خیلی حرف جالبی بود که چیزی ازش تو ذهنم نمونده.
شما اگر در سال جدید اون جمله رو سرلوحه زندگی قرار بدی موفق و پیروز خواهی بود!
یعنی درک و شعوری که استامینوفن واسه تسکین درد آدم داره؛ بعضی از آدما ندارن
بعضیا تیپ شون یه جوریه که آدم نمی دونه دارن مسخره بازی درمیارن یا واقعا مد روزه!
خیلی دلم میخواست یه بار هم که شده خواب
باشم یکی بیاد یواشکی روی من لحاف بکشه چراغ رو خاموش کنه و درو یواشکی
ببنده؛ متاسفانه این چیزا فقط تو فیلماس.
واقعیت اینه که یکی میاد کولرو خاموش میکنه یکی دیگه لامپ رو روشن میکه درو باز میزاره میره، دو سه نفر میان بالا سرم دعوا میکنن…
تنها کسی که یواشکی میاد اونیه که میخواد شارژر رو ببره!
یعنی هر موقع دیدم یه ادکلن ساختن که ماندگاریش اندازه بوی سیره، اون وقت دیگه قبول می کنم که علم پیشرفت کرده
بیشتر نوابغ دنیا از بین رفتند، ابن سینا، دکتر حسابی، ادیسون، انیشتین… منم دیگه حال خوشی ندارم
یکی از آرزوهام اینه که آینه خونمون با موبایلم به توافق برسن که من دقیقا چه شکلی ام
آیا می دانید مورچه ها چقدر می خوابند؟
منم نمی دانم
تا یک نمی دانم دیگر بدرود